یکشنبه ۳۰ اردیبهشت سال ۱۴۰۳

بعداز رها کردن بیماران دربیابان نوبت به سالمندان رسید

در کشوری مانند ایران و در بین مردمی که به مهرورزی و عواطف لطیف انسانی شهره اند، جای تعجب دارد که سالمندان مرد و زنی را در کوچه و خیابان‌های تهران و دیگر شهرهای این دیار ببینیم که بوسیله فرزندان یا افراد خانواده آن سالمند رها شده، مات و مبهوت و نگران سرنوشتش و در حالی که چشمهایش از حدقه بیرون آمده به عابران و اطراف نگاه می‌کند تا ببیند که در این لحظات پایان عمر و روزگارش مواجه با چه ماجرایی شده، باید راه به کجا ببرد و چه بر سرش بیاید و آیا نیکوکاری از دودمان جوانمردان و خیرخواهان دست عنایتی از آستین به درمی‌آورد که زیر بازویش را برای بدرقه باقی عمر بگیرد و چند صباح زنده بودن مرارت بارش را سپری کند چرا چنین اتفاقاتی پیش می‌آید و خانواده یا فرزندانی پدر و مادر خود را از کانون خانواده طرد می‌کنند

 همین پدر و مادری که خداوند در همه کتب آسمانی درباره آنها فرموده که خداوند را بپرستند و به پدر و مادر نیکی کنند؛ آن هم پدر و مادری که هستی خود را فدای فرزندان خود کرده‌اند.
در گذشته پدرانی را می‌دیدیم که نه به صورت تکدی گری بلکه برای سرگرمی و تحرک و بیرون آمدن از خانه جعبه ای را که حاوی کبریت، دستمال کاغذی کوچک، آدامس و امثال این ریزو پاش بود به گردن و سینه خود داشتند و بدین صورت بیرون از خانه و در گذرهای شلوغ و پر از ازدحام سرگرم بودند واز محالات بود که فردی یا خانواده‌ای پدر و یا سالمندی از خانواده خود را در کوچه و خیابان رها کند و اینگونه آنها را مورد بی مهری و بی‌اعتنایی قرار دهد که هزاران سب و لعنت نثارش می‌شد.بازتاب امروز:  در کشوری مانند ایران و در بین مردمی که به مهرورزی و عواطف لطیف انسانی شهره اند، جای تعجب دارد که سالمندان مرد و زنی را در کوچه و خیابان‌های تهران و دیگر شهرهای این دیار ببینیم که بوسیله فرزندان یا افراد خانواده آن سالمند رها شده، مات و مبهوت و نگران سرنوشتش و در حالی که چشمهایش از حدقه بیرون آمده به عابران و اطراف نگاه می‌کند تا ببیند که در این لحظات پایان عمر و روزگارش مواجه با چه ماجرایی شده، باید راه به کجا ببرد و چه بر سرش بیاید و آیا نیکوکاری از دودمان جوانمردان و خیرخواهان دست عنایتی از آستین به درمی‌آورد که زیر بازویش را برای بدرقه باقی عمر بگیرد و چند صباح زنده بودن مرارت بارش را سپری کند چرا چنین اتفاقاتی پیش می‌آید و خانواده یا فرزندانی پدر و مادر خود را از کانون خانواده طرد می‌کنند.
 همین پدر و مادری که خداوند در همه کتب آسمانی درباره آنها فرموده که خداوند را بپرستند و به پدر و مادر نیکی کنند؛ آن هم پدر و مادری که هستی خود را فدای فرزندان خود کرده‌اند.
در گذشته پدرانی را می‌دیدیم که نه به صورت تکدی گری بلکه برای سرگرمی و تحرک و بیرون آمدن از خانه جعبه ای را که حاوی کبریت، دستمال کاغذی کوچک، آدامس و امثال این ریزو پاش بود به گردن و سینه خود داشتند و بدین صورت بیرون از خانه و در گذرهای شلوغ و پر از ازدحام سرگرم بودند واز محالات بود که فردی یا خانواده‌ای پدر و یا سالمندی از خانواده خود را در کوچه و خیابان رها کند و اینگونه آنها را مورد بی مهری و بی‌اعتنایی قرار دهد که هزاران سب و لعنت نثارش می‌شد.



اما گویا پیشرفت فناوری‌های نوین وورود  تکونولوژی به ایران نه تنها باعث تقویت ارزشهای حاکم بر جامعه نشد بلکه حتی سبب از هم گسیختگی جامعه ایرانی ومحو شدن  ارزشهای درونی جانعه شد کاررا به جایی رسانید که فرزندان به جای نگهداری از پدر ومادر سالمند خود با سپردن آنها به سراهای سالمندان به نوعی از زیر بار مسِولیت شانه خالی کنند وبا محصور کردن کسانی که تمام عمر خود را برای آنها صرف کرده بودند، به لذتهایی روی بیاورند که زمانی پدر ومادرهایشان از همین لذتها برای شاد نگه داشتن آنها گذشته بودند.
اما کاش می‌شد که این قصه تلخ را به همین جاختم کرد وازآن گذشت وتنها برخورد فرزندان با پدر ومادر را نقد کرد، اما متاسفانه این نوع برخورد گویا به جای جای جامعه ما سرایت کرده ودیگر خبری از حفظ حرمتها وارزشهای اخلاقی چندان به گوش نمی‌رسد، یک سال خبر می‌دهند که کارکنان یک بیمارستان دو تن از بیماران خود را به دلیل عدم توان در پرداخت هزینه‌ها در حاشیه بزرگراه رها کرده ویک بار خبر می‌دهند که کارکنان بیمارستانی دیگر یک معلول بدون سرپرست را در بیابانهای کهریزک به امان خدا پرت کرده اند تا شاید کسی برای نجاتش قدمی بردارد واین اتفاقات تلخ در شرایطی رخ می‌دهد که بانیان این اعمال خلاف اخلاق وعرف وقانون بدون هیچ نوع هراسی از عقوبت و بازخواست توسط مقامات مسئول نه تنها از کار خود نادم وپشیمان نیستند بلکه حتی با نگاهی طلبکارانه با منتقدین اندک خود هم بر خورد می‌کنند.



چند روز پیش برای دیدار یکی از دوستان قدیمی به بهزیستی تهران رفتم، گرم صحبت بودیم که زنی میانسال از اقلیتهای کلیمی کشورمان وارد شد وبا گفتن شرح حال وبلایی که بر سر مادر85ساله اش آورده بودند دردمان را تازه کرد، خانم امین که سالهاست ساکن کشور سوئد است وتنها برای ملاقات با مادر پیرش گاهی به ایران می‌آید در حالی که اشکهای خود را از روی گونه هایش پاک می‌کند، می‌گوید: سالهاست که در سوئد زندگی می‌کنم وبارها برای مادرم هم از کشور سوئد تقاضای اقامت کردم ولی قبول نکردند مجبور شدم برای اینکه مادرم کمی آرامش داشته باشد، وی رابه سرای سالمندان محبت ببرم که خاله ام هم درآنجا زندگی می‌کند تا کمی راحت‌تر باشد واحساس غریبی نکند اما چند وقت پیش که به ایران برگشتم متوجه شدم به بهانه افزایش شهریه مادرم را به اسم ملاقات با من آوردند به مادرم گفتند ژیلا گفته ببریمت خانه وآوردند در کوچه رهایش کردند حتی داروهایش را هم نیاوردند، مادرم براثر لیز خوردن قادر به راه رفتن نیست نمی‌دانم به کجا شکایت ببرم هیچ کس پاسخگو نیست! در قبال این مسائل نه انجمن کلیمیان ایران ونه هیچ نهاد دیگری پاسخگو نیست.
به خانم داور پناه وآقای ساسانی(هیئت امنای سرا) هم می‌گویم لبخند فقط می‌زنند وجواب سربالا می‌دهند.

در انجمن هم که شکایت کردم راه به جایی نبردم سرانجام گفتند برودست مدیر سرای سالمندان راببوس شاید اجازه داد مادرت به سرا برگردد؛ مادرم پیر وافسرده شده یک زن 84ساله وقتی می‌بیند مثل یک موجود اضافی با وی برخورد می‌شود به هم می‌ریزد واندک امیدش به زندگی را هم از دست می‌دهد، انجمن کلیمیان هم سکوت اختیار کرده وحاضر نیستند به مدیر سرای سالمندان محبت تذکر دهند می‌گویند ما به آقای سرافراز اطمینان داریم ودر اخرین باری که برای پیگیری بازگشت به سرای سالمندان محبت رفتم، به دلیل اینکه من ماجرارا به سازمان بهزیستی اطلاع دادم برخورد بسیار زشت‌تری نسبت به دفعات قبل با من داشتندوحالا من مانده ام ومادر پیرو افسرده ای که نمی‌داند به چه گناهی با وی چنین برخوردزشت وخلاف اخلاقی شده است.

پیام یا سوال خود را برایمان بفرستید

پر کردن فیلد های ستاره دار الزامی می باشد.*

*